از جمله چیزهایی که پستی دنیا را به تو نشان می دهد، آن است که خداوند ـ جلّ ثناؤه ـ بساط آن را از رویت وجّه و اختیار، از سرِ اولیا و دوستانش برکشیده و از روی آزمون و فتنه، آن را برای دشمنانش گسترده است. [امام علی علیه السلام]
رشادت
دام سیاه ...
سه شنبه 90 دی 27 , ساعت 4:21 عصر  

 

دام سیاه موتور سوار عینکی برای بچه های دبستانی !
 
 
پسربچه‌های دبستانی وقتی می‌دیدند مرد موتورسوار اسم مدیر مدرسه‌شان را بلد است، به او اعتماد می‌کردند و به راحتی در دام سیاه این مرد گرفتار می‌شدند.


مهرماه سال گذشته زن جوانی به شعبه دوم دادیاری در دادسرای جنایی تهران رفت و از مرد موتورسواری که پسربچه 8‌ساله‌‌اش را ربوده و مورد آزار و اذیت قرار داده بود شکایت کرد. با شکایت زن جوان، دادیار رضوانفر دستور تحقیقات درخصوص این پرونده را صادر کرد و ماموران برای یافتن سرنخی از مرد موتورسوار، به تحقیق از پسربچه 8 ساله پرداختند.

او گفت: وقتی در حال رفتن به مدرسه بودم، مردی عینکی که موهای جوگندمی داشت مرا صدا زد و گفت که موتورش خراب شده. من هم به طرفش رفتم تا موتورش را هل دهم و بعد از اینکه موتور روشن شد، او اسم مدیر مدرسه‌مان را گفت و از من خواست سوار موتور شوم تا مرا به مدرسه برساند. من که دیدم او مدیرمان را می‌شناسد، سوار موتور شدم اما مرد عینکی گفت که اگر سر و صدا کنم مرا از روی موتور به زمین می‌اندازد و بعد با سرعت رانندگی کرد و مرا به محلی خلوت برد و مورد آزار و اذیت قرار داد.

با اظهارات پسربچه 8ساله، مشخصات ظاهری مرد میانسال و موتورسیکلتش در اختیار تیم‌های گشتی قرار گرفت و جست‌وجو برای دستگیری او آغاز شد. در حالی که تحقیقات ادامه داشت، والدین چند پسربچه دیگر هم با مراجعه به اداره آگاهی شکایت‌های مشابهی را مطرح کردند. بررسی این شکایت‌ها نشان می‌داد که همه پسربچه‌ها در مسیر مدرسه از سوی مردی عینکی که موهایی جوگندمی و یک موتورسیکلت سبز رنگ داشته و مدعی شده که دوست مدیر دبستان است ربوده شده و مورد آزار و اذیت قرار گرفته‌اند. ماموران همچنین دریافتند که تمامی قربانیان، دانش‌آموزان 2مدرسه ابتدایی هستند که در یک خیابان و در نزدیکی هم واقع شده‌اند.

با این اطلاعات، تیم‌های گشت نامحسوس پلیس وارد عمل شدند و از آنجا که احتمال می‌رفت متهم به فعالیت‌های مجرمانه خود ادامه خواهد داد، اطراف هر دو دبستان ابتدایی، تحت نظر گرفته شد. با گذشت چند ماه از شروع تحقیقات و فرا رسیدن تعطیلات تابستانی، شکایت‌ها از مرد موتورسوار نیز متوقف شد اما با شروع دوباره مدارس، متهم فعالیت هایش را از سر گرفت. کارآگاهان که در مقابل مدارس به کمین این مرد نشسته بودند ظهر ششم مهرماه، او را در نزدیکی یکی از مدارس ابتدایی شناسایی و در یک عملیات ضربتی دستگیر کردند.

مرد 52 ساله بعد از انتقال به اداره آگاهی و شناسایی شدن از سوی شاکیان، به آزار و اذیت پسربچه‌ها اعتراف کرد و مدعی شد که در این مدت در اتاقکی کوچک در منطقه مسعودیه مخفی شده بود. سرهنگ محمدیان، رئیس پلیس آگاهی تهران، با بیان این خبر گفت: متهم حدود 20سال پیش از همسرش جدا شده و در این مدت حتی با فرزنداش هم ارتباطی نداشته است.

وی با اشاره به اینکه هویت شاکیان نزد پلیس و دستگاه قضایی محفوظ خواهد ماند از کسانی که فرزندانش با این شگرد طعمه مرد موتورسوار شده‌اند خواست برای طرح شکایت از متهم به اداره 16 پلیس آگاهی تهران مراجعه کنند.

 

هشدار :

* به فرزندان خود بیاموزیم که در موقع برخورد با چنین مواردی ، حتی با ارائه اطلاعات ریز و دقیق تر هر چند درباره اعضای خانواده ، هرگز به چنین افرادی اعتماد نکنند و فورا خانواده خود را در این مورد مطلع سازند . اگر هم بر حسب شرایط نیاز به فرستادن آشنایان خود به دنبال فرزندان بود ، از قبل با آنها هماهنگی کرده و مشخصات طرف مقابل را برای آنها مشخص کنید .

* در حد نیاز و توان از خطرات محیط خارج از خانواده ، برای فرزندانتان صحبت کنید و با اطلاع رسانی و آگاه سازی احتمال و قوع چنین حوادث تلخی را برای خانواده و نزدیکانمان به حد اقل برسانیم .




نوشته شده توسط مالک | نظرات دیگران [ نظر] 
همه چیز دان ... !!
دوشنبه 90 دی 12 , ساعت 12:54 صبح  

همه چیز دان ... !!


من همیشه پای ثابت بحث های سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی و ... در سطح بین الملل و همچنین فوق العاده انسان پخته و به روزی هستم . اطلاعاتی را که من دارم هیچ کسی ندارد . البته در این موارد ، صاحب نظر هم هستم . تحلیل های من بسیار ریز ، دقیق و از سر نکته سنجیست . اصلا من خود خود روشن فکر هستم .

و علت همه این ها تنها یک مورد است ؛ تمام چیز هایی که از شبکه های ماهواره ای یاد گرفته ام !!!!!!!!!!!!!!!!!  یعنی چی؟


نوشته شده توسط مالک | نظرات دیگران [ نظر] 
قتل ، آنلاین ...
دوشنبه 90 دی 12 , ساعت 12:25 صبح  

فیس‌بوک؛ قتل دختر جوان لیتوانیایی را رقم زد!

قتل ، آنلاین ...

در اروپای شرقی، پلیس لیتوانی با شناسایی جسد دختری 14 ساله در جنگل‌های اطراف ویلنیوس که به طرز فجیعی کشته شده بود، تحقیقات گسترده‌ای را برای شناسایی علت این حادثه آغاز کرد و سرانجام موفق شد با طعمه‌گذاری، پسری 13 ساله را شناسایی و دستگیر کند که عامل این جنایت هولناک است.

این نوجوان لیتوانیایی با راه‌اندازی صفحه‌ای در شبکه اجتماعی فیس‌بوک تلاش می‌کرد که در قالب دوستی با دختران نوجوان با آنها آشنا شود و سپس زمینه تجاوز، سرقت اموال و قتل آنان را برنامه‌ریزی کند. پلیس همچنان احتمال می‌دهد که دختران دیگری نیز مورد آزار و اذیت این نوجوان قرار گرفته باشند.

این متهم به جرم جنایت تکان‌دهنده، تجاوز و آزار جنسی روانه زندان شده تا دادگاه عالی لیتوانی در خصوص وی پس از سال نو میلادی تصمیم‌گیری کند.

همچنین پلیس لیتوانی ضمن هشدار به خانواده‌ها درباره استفاده فرزندانشان از شبکه‌های اجتماعی، خواستار نظارت بیشتر آنان شد.

هشدار :

ما گوشمون از این حرفا پره ! هشدار هاتم زیاد شنیدیم . بذار من یکی کار خودمو بکنم !!!

اما حادثه یه بار اتفاق می افته ، و از کجا معلوم که واسه ما نیفته ؟

 


نوشته شده توسط مالک | نظرات دیگران [ نظر] 
کشته اشک ها ...
سه شنبه 90 آذر 15 , ساعت 2:6 عصر  

کشته اشک ها ...

 

امام حسین (ع) در مسیر حرکت به کوفه برای تقویت سپاه حق ، با افراد زیادی صحبت کردند و آنان را برای همراهی با امام زمان خود دعوت کردند . چه ظلمی است که بعضی ، امام زمان خود را نصیحت می کردند : که دست از مخالفت بردار !

پس عده ای نیز با ایشان همراه شدند تا روز دهم محرم فرا رسید ...

در حادثه عاشورا افرادی بودند که دلهایشان با امام حسین (ع) بود ، ولی به دلایلی چون ترس از مرگ و ناتوانی و خانواده و ... با امام همراه نشدند .

گروه گروه در کنار میدان ایستاده بودند و برای پیروزی سپاه امام حسین (ع) دعا می کردند . یاران امام (ع) یکی یکی کشته می شدند و اینان ناظر این حادثه بودند و تنها گریه می کردند .

امام (ع) فرمودند : «  اَنَا قَتیلُ العَبَرات  »

   من کشته اشک ها شدم . چرا که اگر اینان به جای گریه کردن شمشیر به دست گرفته و مرا لبیک گفته بودند ، من کشته نمی شدم !

خدایا مارا از ادامه دهندگان راه سرورمان حسین (ع) قرارده و اشک هایمان را با عمل همراه کن ...

التماس دعا

 


نوشته شده توسط مالک | نظرات دیگران [ نظر] 
شکار دختران جوان در سایت همسریابی
شنبه 90 آذر 12 , ساعت 9:34 عصر  

 شکار دختران جوان در سایت همسریابی !!!

ازدواج اینترنتی

رئیس پلیس فتای تهران، گفت: «چندی پیش زن جوانی به این پلیس مراجعه و عنوان کرد مدتی قبل در یکی از سایت‌های اجتماعی ثبت‌نام کرده و بعد از مدتی با فردی به اسم "ریچارد شیردل" از طریق اینترنت برای ازدواج آشنا شده است.»

وی افزود: «شاکی در ادامه به ماموران گفت که بعد از چندبار تماس تلفنی برای آشنایی بیشتر با یکدیگر قرار ملاقات گذاشته و ریچارد در اولین قرار ملاقاتشان از زن جوان یک میلیون تومان گرفته و پس از آن از او اطلاعی در دست نیست.»

شکریان اضافه کرد: «ماموران بعد از هماهنگی مقام‌قضایی برای شناسایی متهم وارد عمل شدند و در یک تحقیقات جامع توسط کارشناسان متهم را شناسایی کردند.»

رئیس پلیس فتای تهران بزرگ ادامه داد: «ماموران بعد از زیرنظر گرفتن مخفی‌گاه متهم در یک عملیات غافلگیرانه او را دستگیر و به مقر انتظامی انتقال دادند.»

شکریان در خاتمه بیان کرد: «در تحقیقات بیشتر از متهم مشخص شد او افراد دیگری را به همین شیوه اغفال کرده است که ماموران متهم را بعد از تکمیل پرونده به دادسرا و به زندان منتقل کردند.»

هشدار :

* هرگز عقلمان را به دست احساس ندهیم و مخصوصا در مورد مسایل مهمی چون ازدواج هرگز ندانسته و بدون آگاهی کامل تصمیم نگیریم و دلباخته نشویم . ازدواج موفق، ازدواجی است که خانواده ها با هم در تعامل باشند، اما در ازدواج اینترنتی، خانواده ها شناختی از هم ندارند و همدیگر را در دفتر ثبت ازدواج ملاقات می کنند . در ازدواج های اینترنتی دو طرف از یکدیگر به شناخت درستی نمی رسند و درصد بالایی از حرف هایی که رد و بدل می شود دروغ و اغراق درباره وضعیت افراد است و ازدواج بر پایه دروغ و احساس شکل می گیرد که پس از ازدواج، همه این دروغ ها رنگ می بازد و زوجین واقعیات را درمی یابند و به همین دلیل همان طور که ازدواج کرده اند، از هم جدا می شوند .

* محیط های مجازی امکان سوء استفاده در موارد بسیاری را فراهم آورده است . بیشتر ازدواج هایی که بر اساس دوستی پیش از ازدواج (در فضای مجازی) بنا شده باشد به جدایی و طلاق منجر می شود، زیرا خود آن ها که پیش از ازدواج مرتکب حرام شده اند، پس از ازدواج به یکدیگر مشکوک می شوند که شاید همسرشان با اشخاص دیگر رابطه نامشروع داشته باشد، لذا چیزی که اساس و پایه اش از حرام باشد مداومت و برکت ندارد. 

* طبق قانون هیچ مرکزی با عنوان همسریابی در کشور حق فعالیت نداشته و مراکزی که مجوز خود را از سازمان ملی جوانان معرفی می‌کنند نیز غیرقانونی هستند. هیچ سازمان یا ارگانی در کشور از جمله سازمان ملی جوانان اجازه صدور پروانه کار برای مراکز همسریابی را ندارد . وقتی که این سایت ها دارای مجوز نباشند پس نظارتی بر کار اینها هم وجود ندارد، بنابراین به جایی پاسخ گو نیستند و افراد جامعه و خودشان را دچار آسیب می کنند .پس مراقب فریب این موسسات باشیم .


نوشته شده توسط مالک | نظرات دیگران [ نظر] 
عروسی با دختری کر و کور و شل!
پنج شنبه 90 آذر 3 , ساعت 8:36 عصر  

عروسی با دختر کر و کور و شل!

مراسم عقد و عروسی فاصله چندانی با هم نداشتند. خطبة عقد همان روزهای اول خوانده شده بود و تا شب عروسی برسد، محمد بارها از خدا طلب مرگ کرده بود. اما مرگ و میری در کار نبود... باید می‌ماند و مزه مال مردم‌خوری را می‌چشید!

صدای پای بهار

محمد1 پس از کارهای روزانه کنار نهر جوی آبی خسته و افتاده نشسته بود. از سپیده‌دم آن روز تا دم ظهر یکسره کار کرده بود. به پشت دراز کشیده بود و به ازدواج و آیندة خود می‌اندیشید. چقدر علاقه داشت همة فرزندانش را خوب تربیت کند و آنها را جهت تحصیل علوم دینی و سربازی و خدمت‌گزاری امام زمان (ارواحنافداه)، به نجف اشرف بفرستد. خودش که در این باره به آرزویش نرسیده بود. در فراز و نشیب زندگی، درس و بحث طلبگی را نیمه‌تمام گذاشته و از نجف به «نیار»2  برگشته بود.

«عجب خیالاتی شدم، با این فقر و فلاکت چه کسی عقلش را از دست داده تا به من دختر بدهد؟! خوب درست است که خدا روزی‌رسان و گشایش‌بخش است،  اما من باید خیلی کار کنم. امسال شکر خدا، وضع زراعت و باغ و دام بد نبود، ولی...».

از فکر و خیال که فارغ شد، زود از جا برخاست. ترسید که وقت نماز دیر شده باشد. لب جوی نشست تا آبی به سر و صورت خستة خود بزند که سیب سرخ و درشتی از دورترها نظرش را جلب کرد: ...عجب سیبی! ...چقدر هم درشت! ...چقدر قشنگ و زیبا!

سیب را که گرفت، با شگفتی و خوشحالی نگاهش کرد. اول دلش نیامد بخورد. اما مدت‌ها بود که سیب نخورده بود. یک لحظه هوس شدیدی نمود و در یک آن، شروع به خوردن کرد. سیب که تمام شد، ناگهان فکر عجیبی در ذهنش لانه کرد و شروع به ملامت خود نمود:

«ای وای! این چه کاری بود کردی محمد؟! این بود نتیجة چندین سال طلبگی‌ات؟! ای دل غافل!... خدایا ببخش!... خدا می‌بخشد، ولی صاحب سیب چطور؟ امان از حق‌الناس!»

بی‌درنگ وضویی ساخت و روی نیاز به سوی کردگار بی‌نیاز آورد. پس از عروجی ربّانی در سجده‌ای روحانی با تمام وجود از پروردگار هستی مدد طلبید و بلافاصله داسش را برداشت و در امتداد جوی آب به سمت بالادشت به راه افتاد. ظهر که شده بود، همه به ده برگشته بودند و سکوت وهم‌انگیزی همة دشت را دربرگرفته بود. گاه این سکوت وهم‌انگیز را صدای ملایم شرشر آب جوی می‌شکست.

چند فرسنگی که راه رفت، به باغی رسید. درختان بزرگ و کهن بید، اطراف باغ را گرفته بودند. کمی آن طرف‌تر، درختان بلند و پر برگ تبریزی قد برافراشته بودند و در میان آنها درختان سیب با انبوهی از سیب‌های سبز و سرخ و زرد خودنمایی می‌کردند. صدای جیک‌جیک گنجشکان و نغمة دیگر پرندگان، صفای دیگری به باغ داده بود. باغ از عطر یونجه و بوی دل‌انگیز گل‌ها و علف‌های وحشی سرشار بود. این همه، محمد را در خود فرو برد، اما پس از لختی‌ درنگ به خود آمد و فریاد زد: کسی این‌جا نیست؟... صاحب باغ کجاست؟

کمی دورتر، در زیر درختان تبریزی، کلبة ساده و زیبایی دیده می‌شد. محمد چندین بار دیگر که صدا زد، پیرمردی از داخل کلبه بیرون آمد و جواب داد: «بفرمایید برادر! تعارف نکنید! بفرمایید سیب میل کنید!»

و آن‌گاه خوش‌آمدگویان به طرف محمد آمد. محمد در حالی که از خجالت و شرم سر به زیر انداخته بود، سلام کرد و گفت:

ـ این باغ مال شماست پدر جان؟!

ـ این حرف‌ها چیه؟ بفرمایید میل کنید... مال بندگان خداست... مال خودتان!

ـ ممنون پدر!... عرضی داشتم.

پیرمرد در حالی که لبخند می‌زد، با تعجب گفت:

ـ امر بفرمایید برادر! من در خدمتم.

ـ اگرچه شما بزرگوارتر و مهربان‌تر از این حرف‌ها هستید، اما برای اطمینان‌خاطر خدمتتان عرض می‌کنم، این بندة گناهکار خدا اهل ده پایین هستم. می‌شناسید، «نیار»؟

ـ بله، بله...

ـ کنار جوی نشسته بودم که سیبی آمد. گرفتم و خوردم. ولی متوجه شدم که بی‌اجازه، آن سیب را خورده‌ام. به احتمال قوی آن سیب از درختان شما بوده است، می‌خواستم آن سیب را بر ما حلال کنید پدر جان!

پیرمرد تعجب‌کنان خندید و آخر سر گفت:

ـ که این طور... سیبی افتاده تو آب و آمده و شما آن را خورده‌اید؟!

و یک لحظه قیافه‌اش را تغییر داد و با درشتی گفت:

ـ نه،... امکان ندارد... اگر می‌آمدی همة این باغ را با خاک یکسان می‌کردی، چیزی نمی‌گفتم... اما من هم  مثل خودت به این‌جور چیزها خیلی حساسم!... کسی بدون اجازه مال مرا بخورد، تا قیام قیامت حلالش نمی‌کنم... عرضم را توانستم خدمتتان برسانم حضرت آقا؟!... بفرمایید!!

چهرة محمد به زردی گرایید و چنان ترس و لرزی وجودش را فراگرفت که انگار بیدی در تهاجم باد به رعشه افتاده است. به التماس افتاد و هرچه درهم و دیناری در جیب داشت، بیرون آورد و با گریه و زاری گفت:

ـ تو را به خدا پدر جان، این دینارها را بگیر و مرا حلال کن! تو را به خدا من تحمل عذاب خدا را ندارم!... مرا حلال کن پدر جان!

و بعد گریه‌اش امان نداد. مدتی که گریست، پیرمرد دستش را گرفت، آرامَش کرد و گفت:

ـ حالا که این‌قدر از عذاب الهی می‌ترسی، به یک شرط تو را می‌بخشم!

ـ چه شرطی پدر جان؟ به خدا هر شرطی باشد، قبول می‌کنم.

ـ شرط من خیلی سخت است. درست گوش‌هایت را باز کن و بشنو و با دقت فکر کن ببین این شرط سخت‌تر است یا عذاب خدا...

ـ مسلّم عذاب خدا سخت‌تر است، شرط تو را به هر سختی هم که باشد، قبول می‌کنم.

ـ ...و اما شرط من: دختری دارم کور و شل و کر، باید او را به همسری قبول کنی!!

به راستی که شرط سختی بود. محمد مدتی در فکر فرو رفت و یادش افتاد که چقدر آرزوی ازدواج کرده بود و به چه دختران زیبارویی اندیشیده بود. ...و اینک تمام آرزوهایش بر باد رفته بود. آهی سوزان از نهادش برخاست و گفت:

ـ قبول می‌کنم.

ـ البته خیالت هم راحت باشد که همراه دخترم ثروت خوبی هم برایت می‌دهم... ولی چه کار کنم دخترم سال‌های سال از وقت ازدواجش گذشته و کسی نیست بیاید سراغش... بیچاره پیر شده... چه کارش کنم جوان؟!... حالا باید تا آخر عمرم برای خدا سجدة شکر کنم که مثل تویی را برای دخترم رساند. و بعد قهقهه‌ای کرد و به طرف کلبه به راه افتاد.

نگاه تأسف‌بار محمد برای لحظات مدیدی دنبال پیرمرد خشکید. چاره‌ای نداشت.

مراسم عقد و عروسی فاصله چندانی با هم نداشتند. خطبة عقد همان روزهای اول خوانده شده بود و تا شب عروسی برسد، محمد بارها از خدا طلب مرگ کرده بود. اما مرگ و میری در کار نبود... باید می‌ماند و مزه مال مردم‌خوری را می‌چشید!

عروس را که آوردند، دل او مثل سیر و سرکه می‌جوشید. اضطراب تلخی به دلش چنگ می‌انداخت و نفس را در سینه‌اش حبس و فکرش را در دریایی پرتلاطم غرق می‌ساخت:

ـ خدایا چه کاری بود من کردم؟ این چه بلایی بود به سرم آمد؟! ای کاش به سوی این باغ نیامده بودم! بهتر نبود می‌گریختم! ...نه، نه! باید بمانم!

در این فکرها بود که ناگاه محمد را صدا زدند:

ـ عروس خانم منتظر شماست!

پاهایش به لرزه افتاد. عرق سرد و سنگینی همة بدنش را پوشانده بود. تا به اتاق برسد، هزار بار مرد و زنده شد. چنان در اضطراب و اندوه بود که متوجه همراهان عروس هم نشد.

در را که باز کرد، صدای نازنین دختری را شنید که به او سلام گفت. صدای دختر هیچ شباهتی به صدای لال‌ها و کورها و شل‌ها نداشت.

ـ نه، نه، تو که لال بودی دختر؟!

دختر لبخندی زد و نقاب از چهره کنار زد:

ـ ببین! لال نیستم! کر هم نیستم! شل هم نیستم!

بلند شد و چند قدمی راه رفت، تا خیال محمد از همه چیز راحت باشد. محمد که مدهوش و مسحور زیبایی دختر شده بود، بی‌مهابا فریاد کشید:

ـ تو زن من نیستی!... زن من کجاست؟!... زن من...

و فریاد زنان از خانه بیرون آمد. زنان و مردانی که خسته و کوفته از کار روزانه آنک در خانه‌های اطراف خود را به بستر آرامش انداخته بودند، با صدای محمد جملگی از جا جستند و خانة تازه‌داماد را در میان گرفتند.

ـ این زن من نیست... زن من کجاست؟! چرا مرا دست انداخته‌اید؟!

چند مرد تنومند، بازوان پرقدرت محمد را گرفتند و او را ساکت کردند. پدرزن محمد که میهمان خانة هم‌جوار بود، جمع را شکافت و جلو آمد. لبخندزنان صورت محمد را بوسید و طوری که همه بشنوند، بلند گفت:

ـ بله آقا محمد! عاقبت پارسایی و پرهیزکاری همین است... آن دختر زیبارو زن توست. هیچ شکی هم نکن! اگر گفتم کور است، مرادم آن بود که هرگز به نامحرم نگاه نکرده است و اگر گفتم شل است، یعنی با دست و پایش گناه نکرده است و اگر گفتم کر است، چون غیبت کسی را نشنیده است... .

ـ چه می‌گویی پدر جان؟!... خوابم یا بیدار؟!...

ـ آری محمد، دختر من در نهایت عفت بود و من او را لایق چون تو مردی دیدم... .

هلهله و شادی به ناگاه از همه برخاست و در سکوت شب تا دورترها رفت. محمد در حالی که عرق شرم را از پیشانی‌اش پاک می‌کرد، دوباره روانة حجرة زفاف شد و از این‌که صاحب چنین زن و صاحب چنین فامیلی شده است، بی‌نهایت شکر و سپاس فرستاد.

...و اینک صدای پای کودکی از آن خانه شنیده می‌شد؛ صدای پای بهار. آری، از چنان مادر و چنین پدری، پسری چون احمد مقدس اردبیلی به ارمغان می‌آید که از مفاخر بزرگ شیعه و عرفای به نامی هستند که توصیفش محتاج کتاب دیگری است. 3

-------------

پی نوشت ها:

1. پدر مرحوم مقدس اردبیلی.
2. «نیار» نام روستایی در سه کیلومتری اردبیل است که اکنون به اردبیل متصل شده است. این روستا ولادتگاه مقدس اردبیلی بوده است.
3. ر.ک: قنبری، حیدرعلی، داستان‌های شگفت‌انگیز از تربیت فرزند، ص46ـ52؛ به نقل از آینة اخلاص، ص18.

منبع : aghatehrani.com


نوشته شده توسط مالک | نظرات دیگران [ نظر] 
فکر روشن من !!!
پنج شنبه 90 آبان 26 , ساعت 3:0 عصر  

فکر روشن من !!!

فکر روشن من !!!

شبکه جم کلاسیک در سریال‌های خود به دنبال عادی سازی روابط دختر و پسر برای پدر و مادرها است و در این رابطه سریال‌ها و فیلم‌های خود را عرضه می‌کند. به عنوان مثال در تاریخ 6 نوامبر (17 آبان) سریالی را پخش کرد که در آن سریال دختری در حال صحبت با مادرش بود که مادرش به وی می‌گوید:
دخترم؛ تو می‌توانی دوست پسرهایت را بیاوری خانه و به ما معرفی کنی، می دانی که پدرت خیلی روشنفکر است و اینها همه‌اش به خاطر این است که تو احساس راحتی کنی!

در این جملات کوتاه مادر به فرزند چند نکته نهفته بود که شبکه جم در حال القاء آن به خانواده های ایرانی است:

* اول عادی سازی روابط نامشروع فرزندان برای والدین آنها.

* دوم القاء این مطلب که پدر و مادری روشنفکر به حساب می آیند که روابط فرزندشان با جنس مخالف را یک امر عادی و روزمره تلقی کنند والا از جرگه روشنفکران خارج و جزء متعصبان و بی مغزان محسوب می شوند!

* سوم اینکه اگر می خواهید فرزندانتان در خانواده احساس راحتی داشته باشند به روابط آنها با دوستانشان که از جنس مخالف هستند حساس نباشید و حتی در این راه از آنها حمایت هم به عمل آورید!

با این اوصاف معلوم است که این شبکه همان راهی را می رود که شبکه‌های فارسی‌وان و زمزمه پیش گرفته‌اند و آن راهی نیست جز تخریب بنیان خانواده و تبدیل فرهنگ ایرانی به فرهنگی بی بندوبار و مبتذل!

نوشته شده توسط مالک | نظرات دیگران [ نظر] 
مردم خیانت فارسی وان را تحمل نکردند ...
پنج شنبه 90 آبان 12 , ساعت 12:8 عصر  

مردم خیانت فارسی وان را تحمل نکردند ...

فارسی 1

 
شبکه «فارسی وان» که مدت‌ها در صدر پر طرفدار‌ترین شبکه‌های فارسی زبان قرار داشت با ریزش 80 درصد از مخاطبان خود روبه‌رو شد که بنا به گفته کارشناسان اطلاع‌رسانی رسانه‌ها، آگاهی مردم از اثرات منفی برنامه‌های این شبکه بر ساختار خانواده، تقابل با ارزش‌های اسلامی - ایرانی و افزایش کیفیت و تنوع تولیدات رسانه ملی از دلایل این تنزل ناگهانی است. 

نتایج تحقیق میدانی که از سوی معاونت پیشگیری از وقوع جرم قوه قضائیه در جامعه آماری شهر تهران و کلانشهرهایی مانند اصفهان، شیراز، مشهد، رشت و زنجان، نشان می‌دهد که 80 درصد از کسانی که تا مدتی پیش تماشاگر پرو پا قرص برنامه‌های شبکه فارسی وان بودند دیگر سری به این شبکه نمی‌زنند. مجید ابهری آسیب شناس و مدیر این طرح، تنوع و گوناگونی سریال‌های تلویزیونی مردم‌پسند در رسانه ملی را یکی از دلایل کاهش مخاطبان فارسی وان می‌داند. 

ابهری در این باره می‌گوید: آمارهای جدید نشان می‌دهد با افزایش کیفیت برنامه‌های صدا و سیما و پخش سریال‌های خوش‌ساخت و پرمخاطب در ساعاتی از شب که خانواده‌ها بیشتر به تماشای تلویزیون می‌پردازند، باعث شده که مخاطبان ایرانی سریال‌های ایرانی را در مقابل سریال‌های فارسی وان که همزمان پخش می‌شود، انتخاب کنند. 

مردم به ریاکاری‌های فارسی وان پی بردند
اگرچه شبکه فارسی وان از ابتدای تأسیس مزوارانه سعی داشت با سانسور برخی از صحنه‌های غیراخلاقی سریال‌ها، قطع برنامه‌ها در روزهای شهادت ائمه و ارائه پیام‌های تبریک یا تسلیت به مناسبت اعیاد و سوگواری‌های شیعیان، دل مخاطبان را برای مدت کوتاهی به دست آورد و اما مرور زمان دست برنامه‌ریزان این شبکه را برای مردم رو کرد و مردم به پشت پرده این ریاکاری‌های پی بردند.
 
موج فارسی وان فروکش کرده
با توجه به گسترش دیش‌های ماهواره در منازل و تلاش بی‌وقفه کشورهای غربی برای افزایش تعداد شبکه‌های فارسی زبان با صرف هزینه‌های کلان برای تقویت سخت افزاری کیفیت تصویر و گستردگی این شبکه ها، اما بر اساس نظرسنجی‌ها و تأیید کارشناسان، شوک ابتدایی شبکه‌ای مانند فارسی وان که با پخش بی‌وقفه سریال‌هایی با محوریت خیانت، روابط نامشروع و مثلث‌های عشقی، عده‌ای را به خود جلب کرده بود، فروکش کرده است. دکتر محمدحسین ساعی استاد ارتباطات دانشگاه در این باره به «جوان» می‌گوید: تأسیس رسانه‌ای جدید معمولاً باعث بروز شوکی در میان مخاطبان می‌شود و مردم در پاسخ به آن شوک در ابتدا به سمت این رسانه جدید گرایش پیدا می‌کنند، اما به مرور زمان این موج فروکش می‌کند. 

اطلاع‌رسانی رسانه‌ها، خودآگاهی خانواده‌ها
از سوی دیگر مدت هاست که رسانه‌ها در موجی همگانی، پشت پرده شبکه فارسی وان و اهداف مشکوک سردمداران این شبکه را به عموم نشان دادند و مردم با افزایش خودآگاهی و به انتخاب خودشان، فارسی وان را از لیست شبکه‌ها پاک کردند. 

زینب دهشتی کارشناس ارتباطات و رسانه در این باره به «جوان» می‌گوید: اطلاع رسانی گسترده رسانه‌ها در ماه‌های اخیر باعث افزایش آگاهی مردم از خطرآفرینی برنامه‌های این شبکه برای بنیان خانواده شد و مردم خود دست رد به سینه سریال‌های تکراری و مبتذل این شبکه زده‌اند. 

تقابل با فرهنگ اسلامی - ایرانی دلیل ریزش مخاطب
یکی از مولفه‌های اصلی برنامه‌های فارسی وان که باعث کاهش مخاطبان آن شده است، گسترش خیانت و پرداختن به مسائلی در تضاد با فرهنگ اسلامی - ایرانی است.
 
دکتر محسن ایمانی جامعه‌شناس و استاد دانشگاه در این باره به «جوان» اظهار می‌دارد: والدین، برنامه‌های این شبکه را باعث دور شدن فرزندانشان از اصول اخلاقی و خانوادگی تلقی می‌کنند و زوج‌های جوان نیز متوجه شده‌اند که با تماشای این سریال‌ها، زندگی نوپای آنها در معرض آفت‌هایی مانند خیانت، روابط خارج از بنیان خانواده و مثلث‌های عشقی قرار می‌گیرد، در نتیجه هر روز از تعداد تماشاگران برنامه‌های این شبکه کاسته شده و این در حالی است که به‌رغم تلاش‌های بسیاری که برای جذب مخاطب از سوی برنامه‌ریزان این شبکه انجام شده و می‌شود، اما به دلیل تضاد برنامه‌های این شبکه با فرهنگ بومی و اسلامی حاکم در میان خانواده‌های ایرانی، تماشاگران این شبکه ریزش کرده است و این ریزش قطعاً ادامه خواهد داشت.
منبع : صراط

نوشته شده توسط مالک | نظرات دیگران [ نظر] 
ماجرای هولناک یک پیامک !!!
چهارشنبه 90 مهر 20 , ساعت 4:0 عصر  

 

ماجرای هولناک یک پیامک !!!



مدتی قبل حال یک دختر 17 ساله که در دبیرستان نزدیک محل سکونتش تحصیل می کرد به هم خورد، دقایقی بعد با وخیم شدن حال دختر نوجوان، مسئولان مدرسه که نگران وضعیت او شده بودند با کرایه کردن یک خودرو دختر را به منزل فرستادند، اما او که ارتباط خیابانی خود با پسر جوانی را از خانواده اش پنهان کرده بود نتوانست باز هم آن ها را در جریان ماجرا قرار دهد بنابراین به خاطر این که خانواده اش متوجه موضوع نشوند به داخل دستشویی منزل رفت.

از سوی دیگر مادر که نگران وضعیت دخترش بود و هر چه منتظر ماند از «ف» خبری نشد و هر چه او را صدا زد جوابی نشنید، به داخل دستشویی رفت و با یک صحنه هولناک مواجه شد.

او بلافاصله با اورژانس تماس گرفت و دخترش را به همراه نوزاد تازه به دنیا آمده به بیمارستان امام رضا(ع) منتقل کرد. اما پزشکان با معاینه اولیه از نوزاد دریافتند که او مرده است؛ با توجه به مرگ نوزاد، کادر بیمارستان بر اساس وظیفه قانونی خود با فوریت های پلیسی 110 تماس گرفتند و دقایقی بعد ماموران کلانتری شهید فیاض بخش مشهد برای بررسی موضوع به بیمارستان رفتند. آنان با مشاهده وضعیت دختر نوجوان و نوزاد بلافاصله قاضی ویژه قتل عمد را در جریان ماجرا قرار دادند. دختر 17 ساله که دیگر چاره ای جز آشکار کردن ارتباط خیابانی خود نداشت به ماموران گفت: چند ماه قبل وقتی به خیابان رفته بودم یک پیامک عاشقانه برایم ارسال شد، من که کنجکاو شده بودم با شماره ناشناسی که پیامک را برایم ارسال کرده بود تماس گرفتم و این موضوع منجر به یک ارتباط خیابانی شد تا آن که «ع» به من گفت کسی در منزلشان نیست و می توانیم بهتر با هم صحبت کنیم.

من هم به منزل آن ها رفتم و فریب خوردم. این دختر نوجوان ادامه داد: من هر بار به بهانه کلاس های آموزشی خارج از مدرسه نزد «ع» می رفتم، اما او هر بار با وعده و وعید این که نگران نباش ما با هم ازدواج می کنیم مرا فریب می داد.این گزارش حاکی است، در پی اظهارات تکان دهنده دختر نوجوان و به دستور مقام قضایی جسد نوزاد به پزشکی قانونی حمل و تلاش پلیس برای دستگیری جوان مورد ادعای این دختر آغاز شد.ماموران انتظامی از دختر یاد شده خواستند تا با تماس با «ع» با او قرار صوری بگذارد.

وقتی پسر جوان در ظاهر برای جویا شدن از حال دختر که ادعا کرده بود بیمار است و در بیمارستان بستری می باشد، سر قرار آمد ماموران انتظامی که از قبل محل را تحت نظر گرفته بودند در اقدامی غافلگیرانه او را دستگیر و به کلانتری منتقل کردند. این جوان وقتی در برابر واقعیات قرار گرفت در بازجویی های انجام شده، هر گونه ارتباط با «ف» را رد کرد، اما با توجه به اسناد و مدارک موجود، وی با تشکیل پرونده مقدماتی به دادسرای عمومی و انقلاب مشهد معرفی شد.

هشدار:

اما این موضوع هشداری است به جوانان ؛ که نباید به هر تماس تلفنی پاسخ بدهند و فریب حرف های احساسی آمیخته به دروغ را نخورند و به همین سادگی حیثیت خود و خانواده را بر باد ندهند .

در عین حال این حادثه هولناک می تواند برای بسیاری از خانواده ها زنگ خطری جدی باشد تا همواره رفت و آمدهای فرزندان جوان و نوجوان خود را کنترل کنند و از سوی دیگر به هنگام خرید تلفن همراه و یا وسایل ارتباط جمعی دیگر مانند رایانه و غیره ابتدا آگاهی های لازم را به فرزندان خود بدهند و همیشه به این فکر نکنیم که حوادثی که پیرامون ما اتفاق می افتد مختص دیگران است و به این ترتیب از جوانان خود غافل شویم.

همواره باید آشنایی کاملی از دوستان و خانواده های کسانی که فرزندانمان با آ ن ها ارتباط دارند داشته باشیم و به رفتارهای آنان توجه کنیم زیرا غفلت و سهل انگاری از مسائلی که فکر می کنیم موضوع خاصی نیست؛ گاهی ماجراهای هولناکی را رقم می زند که حتی قلم از نوشتن آن شرم دارد.

 


نوشته شده توسط مالک | نظرات دیگران [ نظر] 
بازی ، بازی ... !
دوشنبه 90 مهر 18 , ساعت 4:0 عصر  

بازی ، بازی ... !

طی خبری که "پتز هاینس" (Pete Hines)، مدیر روابط عمومی استودیو "بتسدا" (Bethesda) آن را اعلام کرد، در بازی "طومار پیشینیان: اسکایریم"، کاربر بازی آزادی ازدواج با هرکسی را خواهد داشت.

وی در این مورد اذعان کرد مهم نیست با چه شخصیتی بازی می کنید  (منظور مرد است یا زن)، بر فرض اگر با زن بازی می‌کنید می‌توانید با یک زن در بازی ازدواج کنید یا برعکس. پیش از این در بازیِ "افسانه 3" (Fable3) نیز کاربر بازی می‌توانست با همجنس خود ازدواج کند  "پیتر مولینو"، کارگردان بازی نیز در این مورد بیان کرده بود که این یک آزادی است که در بازی به کاربران داده شده است.

اگرچه بازی "طومار پیشینیان: اسکایریم" دارای سناریویی مشخص است ولی این به آن معنا نیست که کاربران بازی آزادی عمل در بازی نداشته باشد؛ کار کردن در بازی و درآوردن پول و همچنین رفتن به مراحل فرعی در بازی برای افراد گوناگون نیز یکی از چند ویژگی های منحصر به فرد این بازی است.

تبلیغِ هم‌جنس‌گرایی و فراهم شدنِ امکانِ هم‌جنس‌گرایی در فضای مجازی و همچنین قانون‌مندی ازدواجِ‌ هم‌جنسان در بعضی از نقاطِ جهان، پدیده‌ای است که بر آمده از فضای ولنگارِ جنسی غرب است. در حالی که نهادِ خانواده روز به روز در غرب بیشتر رو به نابودی می‌گذارد و کمبود جمعیت و رشد صفر یا منفیِ آن به مشکلی استراتژیک برای حاکمانِ غربی بدل شده است، همچنان هم‌جنس‌گرایی که افقی مشابه قومِ لوط در قرآن خواهد داشت در انواعِ بازی‌ها و سرگرمی‌های دیجیتال تبلیغ شده و امکان آن فراهم می‌‌شود.


نوشته شده توسط مالک | نظرات دیگران [ نظر] 
<      1   2   3   4   5   >>   >
درباره وبلاگ

رشادت

مالک
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 17 بازدید
بازدید دیروز: 63 بازدید
بازدید کل: 319495 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
وضعیت من در یاهو
نوشته های پیشین

تیر 89
مرداد 89
شهریور 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
تیر 90
خرداد 90
اردیبهشت 90
فروردین 90
اسفند 89
بهمن 89
دی 89
مرداد 90
شهریور 90
مهر 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
اردیبهشت 91
خرداد 91
مرداد 91
مهر 91
آبان 91
بهمن 91
تیر 92
اسفند 91
آذر 93
بهمن 93
لوگوی وبلاگ من

رشادت
لینک دوستان من

عاشق آسمونی
قول سدید
بانوی دشت رویا
لنگه کفش
فرزانگان امیدوار
همنشین
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
میر یزید نیوز
غفلت
رهپویان
سجاده ای پر از یاس
بچه مرشد!
حسن آباد جرقویه
سیب خیال
مُهر بر لب زده
نشریه حضور
یگان امُل های مُدرنیسم نشده...امُلیسم
..::* حامیان ولایت *::..
آقاشیر
دوازدهمین سوار سرنوشت
سفیر دوستی
شاید منتظر
طاقانک
طریق یار

منطقه آزاد
ابـــــــــــــــــــــــــــــــــــــرار
تمهیدات
خط قلــــــــــــم
جرعه ای از شراب عشق
«نجوای شبانه»

قافیه باران
با نام تو ای تنهاترین و بهترین
چهل منزل تا اربعین
سعادت نامه
ابهر شهر خانه های سفید
عشق
ختم قرآن ، ختم صلوات --- توشه آخرت
شروق
زائر ...zaeer
مهدی، منجی بشریت

آیین صالحین

محمد قدرتی MOHAMMAD GHODRATI
ورزشهای رزمی
خیبری ها
گروه اینترنتی جرقه داتکو
خورشید آل یاسین
مکاشفه مسیح
کلبه حقیرانه من
اداره منابع طبیعی وآبخیزداری شهرستان مانه وسملقان
مائده الهی
سرود عرش

السلام علیک یا فاطمه الزهراء (س)
نوری چایی_بیجار
صاعقه
عطر ریحان
منتظر سیاسی
یه دخترشاد
TAT ANJELINA
هدایت قرآنی
عطر حضور
ناجی
نبض شاهتور
*(حرفهای نگفته)*
آمرین به معروف و ناهیان از منکر
مرامنامه عشاق
صل الله علی الباکین علی الحسین
اللهم عجل لولیک الفرج
خطِ مقدم
زورخانه باباعلی

جوانمردان
از فرش تا عرش
متی تراناونراک؟
پایگاه سایبری شهید حاج حفظ الله عابدینی
پایگاه سایبری حجة الاسلام و المسلمین عبدالکریم عابدینی
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
حفاظ
پایگاه فرهنگی
اسکی روی نور
نگاه بیدار
جیگر بابا خوشل بابا مموش بابا رو بینید
جزیره مجنون
خدمات گسترش انفور ماتیک
دختر ایران زمین
حضور
سبز.سفید.قرمز
چکه چکه انتظار
وبلاگ تخصصی محرم وامام حسین(ع)
هامون و تفتان
* امام مبین *
..::منتظر بیداری::..
در انتظار ققنوس
دهاتی
پانی بلاگ
شاهد
جنت العباس
خاطرات من
سرزمین انتظار
نور عشق
بازمانده تنهای تنها
محمود

کلیپ ولایت
سلسبیل
یاس سفید.حوزه قاسم بن الحسن
صدفی برای مروارید
اهسته اهسته
سروستان
قرآن و اهل بیت(ع)تنها راه نجات
شرکت نمین فیلتر
جانم فدای رهبر
..:: الّلهم عجّل لولیک الفرج ::..
میترایسم
افکارسادات افغانستان
دلنوشته های یک بچه مذهبی
مرات
پر تیراژ ترین نشریه دانشجویی استان فارس
سلام بر مردان بی ادعا
آخرین منجی
عشق بی انتها
«پایگاه اطلاع رسانی سازمان مردم نهاد مهر علوی قم»
کانون فرهنگی فدائیان مهدی (عج)
دکتر علی حاجی ستوده
بصیرت ایرانی
من هیچم
یا علی گفتیم و عشق آغاز شد
صراط
حلقه به گوش
آقای آملی لاریجانی عدالت و عادل کجاست؟
حدائق ذات بهجة
کلاسی با موضوع عشق
طیّبات:فصلنامه داخلی حوزه علمیه امام صادق (ع)
زیباترین
ایران دین سالار
گل نرگس
درس انسانیت
گروه فرهنگی هنری سواران بی نشان
پهلوان
my-god
هیئت سیدالشهداء علیه السلام
گرداب
جرعه های شریعت
منطقه ممنوعه!
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین
انجمن رهپویان قافله
در فراق گل نرگس
شمیم
با دوستان
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مهدی(ع)،حجت الهی در زمین
آقا برایمان دعا کن همدل و همزبان باشیم
علیرضا قزوه/ پناه گریهی تنهایی علی (ع) بودی
جایگاه ثابت قدمان در زمان غیبت
پاداش صابران در زمان غیبت
ماجرای دست رد به احساس پدرانه در مقابل تکلیف
خانوادهها و شبکههای اجتماعی موبایلی!
بازگشت امام خمینی به میهن و آغاز دهه فجر
روز شمار وقایع انقلاب اسلامی در یک نگاه (2)
روز شمار وقایع انقلاب اسلامی در یک نگاه (1)
[عناوین آرشیوشده]